رضا بهزادی



ﺴﺮ ﺩﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍ ﻭﺍﺭﺩ ﺎﻓ ﺷﺎ ﺷﺪ ﻭ ﺸﺖ ﻣﺰ ﻧﺸﺴﺖ . ﺧﺪﻣﺘﺎﺭ ﺑﺮﺍ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺮﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﻓﺖ . ﺴﺮ ﺮﺳﺪ : ﺑﺴﺘﻨ ﺷﻼﺗ ﻨﺪ ﺍﺳﺖ؟ ﺧﺪﻣﺘﺎﺭ ﻔﺖ 50 ﺳﻨﺖ .

 ﺴﺮ ﻮﻝ ﺧﺮﺩ ﻫﺎﺶ ﺭﺍ ﺷﻤﺮﺩ ﺑﻌﺪ ﺮﺳﺪ ﺑﺴﺘ ﻣﻌﻤﻮﻟ ﻨﺪ ﺍﺳﺖ ؟ ﺧﺪﻣﺘﺎﺭ ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺍﻦ ﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺰﻫﺎ ﺮﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﺪﻩ ﻧﺰ ﺑﺮﻭﻥ ﺎﻓ ﺷﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺑ ﺣﻮﺻﻠ ﻔﺖ : 35 ﺳﻨﺖ . ﺴﺮ ﻔﺖ ﺑﺮﺍ ﻣﻦ ﺑﺴﺘﻨ ﻣﻌﻤﻮﻟ ﺑﺎﻭﺭﺪ . ﺧﺪﻣﺘﺎﺭ ﺑﺴﺘﻨ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﺣﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺴﺮ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ، ﺴﺮ ﺑﺴﺘﻨ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﺮﺩ ﺻﻮﺭﺗﺤﺴﺎﺏ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻮﻟﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻭﻕ ﺮﺩﺍﺧﺖ ﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ . . . ﻫﻨﺎﻣ ﻪ ﺧﺪﻣﺘﺎﺭ ﺑﺮﺍ ﺗﻤﺰ ﺮﺩﻥ ﻣﺰ ﺭﻓﺖ ﺮﻪ ﺍﺵ ﺮﻓﺖ ، ﺴﺮ ﺑﻪ بر ﺭﻭ ﻣﺰ ﺩﺭ ﻨﺎﺭ ﺑﺸﻘﺎﺏ ﺧﺎﻟ 15 ﺳﻨﺖ ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗ ﻪ ﻣﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺴﺘﻨ ﺷﻼﺗ ﺑﺨﺮﺩ .
ﺁﺭ ﺷﺴﺮ ﺯﺒﺎ ﻣﻮﺪ : ﺑﻌﻀ ﺑﺰﺭ ﺯﺍﺩﻩ ﻣ ﺷﻮﻧﺪ ، ﺑﺮﺧ ﺑﺰﺭ ﺭﺍ ﺑﺪﺳﺖ ﻣ ﺁﻭﺭﻧﺪ ، ﻭ ﺑﻌﻀ ﺑﺰﺭ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﻨﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ!


روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود . روی تابلو خوانده میشد :
من کور هستم لطفا کمک کنید .


 رومه نگار خلاقی از کنار او می گذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدم های او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ، که بر روی ان چه نوشته است ؟ رومه نگار جواب داد : چیز خاص و مهمی نبود ، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:
امروز بهار است ، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم  !!!!!


پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند . . .


 آن تابلو ها  ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی  را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر دقیق نگاه می کردند  ، در گوشه ء چپ دریاچه ، خانه ء کوچکی قرار داشت  ، پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای  تاریک بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود.
این تابلو با تابلو های دیگری که  برای مسابقه فرستاده بودند ، هیچ هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی صخره ای شوم ، جوجهء پرنده ای را می دید . آنجا ، در میان غرش وحشیانه ء طوفان ، جوجه ء گنجشکی ، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ء جایزه ء بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است. بعد توضیح داد :
" آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط  سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است."


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

shahidshooshtari93 زبان قرآن seven02 موسسه پژوهشی ماد دانش پژوهان اینجا همه چی هست طب و وب قلب سردم فایل پاورپوینت قاصدک اینجا همه چی هست